امير عباسامير عباس، تا این لحظه: 9 سال و 9 ماه و 21 روز سن داره

جان ني ني

بدون عنوان

سلام جوجوي ماماني امروز شنبه سه ماه و هشت روزت هست.ديروز كه جمعه بود با خاله هرا رفتيم مجلس ترحيم دايي عزيزت اونجا همه تو رو بغل مي كردن و باهات بازي ميكردن  اماشما اصلا بهشون توجه نميكردي و اونارو نميشناختي خاله هاي ماماني اونجا تو رو بغل مي كردن مخصوصا خاله فريده آنقدر دوست داره كه كم بود لپهاي نازتو بكنه اما ماماني ناراحت ميشد و نميذاشت...همه مي گفتن شبيه ماماني هستي و در واقع كپي برابراصليم فكر كنم بابايي از اين بابت ناراحت كه چرا شبه خودش نيستي اماعاشقته مثل ماماني. بايد بگم خيلي شيطون بلا و بازيگوش شدي و فكر كنم انيشتين بشي ايشاالله چون در مورد همه چيزخيلي كنجكاوي...دستهات هم مثل هميشه تو دهنت و همش مي مكي نمي دونم گشنته يا ...
26 مهر 1393

بدون عنوان

سلام گل پسرم،خوشكلم چند دقيقه ميشه كه ماماني خوابوندت.تازگي ها تو بغل ماماني خوابت ميبره جيگركي  قبلا رو پاهام عادت كرده بودي بخوابي.البته هم رو پاهام هم بغلم مي خوابي قربونت برم عشقم كه ماماني خيلي دوست داره و عاشقته طوريكه بدون تو دنيا براش هيچ ارزشي نداره نفس مامان. امروز چهارشنبه 93/07/23 پنج روزه كه رفتي تو ماه چهارم عزيز دلم. 18 مهر كه سه ماهت تموم شد از 16 مهر يعني چهارشنبه هفته قبل كه بابايي اداره بود يهو ديدم كه داري سرتو از بالش بلند مي كني وتلاش مي كني پاشي و هي با خودت كلنجار ميري و بالاخره از اون روز به بعد سرتو بلند مي كني و بيشتر به طرف راست مي غلتي و مي چرخي و با كمك پاهات مي افتي روي شكمت و سعي مي كني چهار دست و پا ب...
23 مهر 1393

بدون عنوان

سلام عزيزدل ماماني طاهاجونم  امروز سه شنبه چهار روزه كه رفتي تو ماه چهارم.(93/07/22)چندروز بود اينترنت قطع بود بخاطر اينكه بايد تمديد ميشد. امروز صبح اصلا خوابم نبرد بعد اينكه تو خوابيدي گفتم يه سر به وبلاگت بزنم آخه اينترنت قطع بود و ماماني خيلي دلتنگ بود كه به وبلاگت سرنزده. پنجشنبه هفته گذشته كه دهم مهر ميد و دكترمعصومي برديمت بخاطر شير نخوردنت ماماني يادش رفت از دكتر بپرسه كه يه مدته از چشاي جيگرش اشك سرازير ميشه خودبخود تا اينكه شنبه 93/07/19 منو بابايي خيلي نگرانت شديم و باز برديمت دكتر. تقريبا هشت روز از بردنت به دكتر مي گذشت و دكتر گفت كه سوراخ لبه چشات ريزه و نميذاره آبش به بينيت برسه چون با بيني هم در ارتباط هستند و د...
22 مهر 1393

بدون عنوان

سلام عشق ماماني و بابايي طاها گلي امروز دوشنبه (93/07/14)درست سه ماهه متولد شدي.اما اگه با ماه حساب كنم انشاالله هجدهم ميري ماه چهارم. پنجشنبه كه بابايي مرخصي گرفته بود و برديمت دكتر معصومي بخاطر شير نخوردنت بعد دكتر كه خونه رفتيم و بابايي هم رفت اداره، شب نميخواستي شير بخوري و با گفته دكتر بردمت اتاق خواب و يه كم تاريك شد و يه كم خوردي و خوابيدي و نصف شب هم كه با حالت خواب شير مي خوري خوب مي خوري. راستي دكتر گفت 7 كيلو شدي و گفت با اينكه يه هفته ميشه شير نمي خوردي وزنت خوب پيش ميره يعني نرماله خداروشكر. جمعه كه صبح شدو بابايي اومد خونه شماهم كه طبق معمول زود بيدار ميشي تا اومدن بابايي دوباره هوشيار شدي و شير نخوردي و بابايي رفت چاد...
14 مهر 1393

بدون عنوان

سلام كوچولوي ماماني امروز پنجشنبه (93/07/10) دو ماه و بيست و شش روزه كه به دنيا اومدي.اما اگه با ماه حساب كنيم تا هجدهم مهرهشت روز مونده كه بري توماه چهارم من روزهاي سي ويكم تابستان هم حساب مي كنم. يه هفته شايد هم بيشتر ميشه جيگلي ماماني ديگه روزها شير نميخوره و ماماني به زوربهت شيرميده گاهي وقتا هم ميدوشه و بافنجان و قاشق بهت ميده.ديروز كه اصلا نميخوردي و فقط گريه مي كردي و ماماني هم خيلي نگرانت بود و ناراحت و مضطرب.چون وقتي بغلت ميكنم شيربهت بدم جيغ ميزني به زور ميگيري و ول مي كني و فقط چند دقيقه ميخوري ماماني هم با گريه تو ناراحت ميشه و گريه مي كنه وبه اين و اون ز ميزنه تا علتشو بپرسه وهركسي يه چيزي ميگه . تا اينكه گفتن دماغت افتاده...
10 مهر 1393
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به جان ني ني می باشد